ما از استیو جابز چیزهای زیادی میدانیم، البته به لطف تمایلش در سالهای پایانی عمر برای به اشتراک گذاشتن داستانهای زندگی خود با والتر آیزاکسن؛ داستانهایی درباره اینکه چه چیزی او را به سمت تأسیس اپل، اختراع و باز اختراع کامپیوترهای شخصی، موزیک پلیرها، تلفنها و تبلتها حرکت داد.
اما هنوز هم آنقدر داستان ناگفته از کار و زندگی در کنار او در صندوقچه خاطرات دوستانش وجود دارد که اینک در آستانه اولین سالگرد فوتش (فردا ۵ اکتبر)، دست خالی نباشیم. تعدادی از دوستان و همکاران او خاطرات خود درباره کاریزماتیکترین و به یاد ماندنیترین شخصیت دنیای تکنولوژی را با مجله فوربس در میان گذاشتهاند.
در قسمت دوم با ما همراه باشید تا به بهانه سالگرد فوت این مدیر توانمند و رؤیاگرای آیندهنگر، به گوشههای نادیده زندگیاش که در زندگینامه او منعکس نشده، سرکی بکشیم.
داستانی از کریسمس
رجیس مککنا اولین مرشد بازاریابی اپل، زمانی جابز ۲۲ ساله را ملاقات کرد که او سوار بر موتور سیکلت به خانهاش آمد و از این سخن گفت که چطور میخواهد اپل را به برَندی جهانی بدل کند. مککنا از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ در جلسات مدیریتی اپل حضور مییافت و در طول سالهای پس از آن نیز با جابز دوستی صمیمانهای داشت.
او میگوید: سال ۱۹۹۸ من و همسرم ۵ تا آیمک به عنوان هدیه کریمس برای نوههامون خریدیم. نگاهشون کردیم که چطور هدیههاشون رو باز میکنن، و وقتی نوه ۵ سالهٔ من مولی، آیمکش رو باز کرد، گفت "زندگی خوبه." از شانس بد، آیمکِ مولی دچار مشکل شد. بعد از چند ساعت استفاده، دیسک درایو گیر کرد و دیگه بیرون نیومد. من به فروشنده زنگ زدم ولی بهم گفت که به خاطر سیاست کاری اپل، اجازه تعویض با یه دونه نوش رو نداره. و گفت که تعمیر هم چند هفته طول میکشه.
همون موقع یه ایمیل به استیو زدم و درباره سیاست پس فرستادن و تعویض یه محصول سوال کردم. ۵ دقیقه بعد تلفنم زنگ خورد. استیو بود. پرسید مشکل چیه و بعد اسم فروشنده رو گرفت. گفت "دوباره تماس میگیرم." چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد و یک فروشندهٔ خیلی خیلی معذرت-خواه از اون طرف خط گفت "من یک آیمک نوی نو برای نوه شما دارم." به استیو ایمیل زدم، تشکر کردم و اطمینان دادم که کریسمس قشنگی برای نوهام رقم زده. بلافاصله یه جواب ساده داد "هو، هو، هو." (هو هو هو صدای خنده بابا نوئل است؛ یعنی استیو مثل بابا نوئل، از شادی آن بچه خوشحال شد و خندید.)
مککنا یک داستان دیگر را هم به خاطر میآورد. در سال ۱۹۸۵، بعد از اخراج استیو از اپل توسط جان اسکالی، یک هفته نگذشته بود که او درباره گام بعدیاش با مککنا صحبت کرد: استیو گفت که حتی ممکنه اپل از رفتنش سود هم ببره و اینکه شاید با سرمایهگذاری جدیدش بتونه به اپل کمک کنه. میگفت شاید کمپانی جدیدش بتونه تکنولوژیای رو توسعه بده که مورد استفاده اپل قرار بگیره و اینطوری اون [استیو] بتونه به اپل کمک کنه. مثلاً گفت "شاید بتونیم یک خط تولید جدید و موفق درست کنیم که بتوانه به خط تولید اپل کمک کنه و اونا آخرش ما رو بخرن." اون موقع استیو نمیدونست که این حرفش چقدر به غیبگویی شبیه هست.
در سال ۱۹۹۶، اپل با قیمت ۴۲۹ میلیون دلار، کمپانی دوم جابز یعنی نکست را خرید. حرکتی که حضور دوباره استیو در اپل را تسهیل کرد و منجر به وقوع موفقترین بازگشت یک کمپانی در حال سقوط گردید، بازگشتی که در تاریخ کمپانیهای دنیا شبیه آن وجود ندارد.
یک دوستِ محتاج کمک
هایدی رویزن که حالا یک سرمایهگذار ریسکپذیر است، در دهه ۸۰ رئیس کمپانی نرمافزاری T/Maker بود که برای مک برنامهنویسی میکرد. او خاطرات زیادی از کار در کنار جابز دارد که آنها را "شخصیتساز"