يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 19 May 2024
جالب است ۰
به بهانه سالگرد فوت استیو جابز

خاطرات چند دوست از کار و زندگی در کنار استیو

قسمت دوم و پایانی
بعد از اخراج استیو از اپل توسط جان اسکالی، یک هفته نگذشته بود که او درباره گام بعدی‌اش با مک‌کنا صحبت کرد: استیو گفت که حتی ممکنه اپل از رفتنش سود هم ببره و اینکه شاید با سرمایه‌گذاری جدیدش بتونه به اپل کمک کنه. می‌گفت شاید کمپانی جدیدش بتونه تکنولوژی‌ای رو توسعه بده که مورد استفاده اپل قرار بگیره
منبع : سايت خبری نارنجی

ما از استیو جابز چیزهای زیادی می‌دانیم، البته به لطف تمایلش در سال‌های پایانی عمر برای به اشتراک گذاشتن داستان‌های زندگی خود با والتر آیزاکسن؛ داستان‌هایی درباره اینکه چه چیزی او را به سمت تأسیس اپل، اختراع و باز اختراع کامپیوترهای شخصی، موزیک پلیرها، تلفن‌ها و تبلت‌ها حرکت داد.

اما هنوز هم آنقدر داستان ناگفته از کار و زندگی در کنار او در صندوقچه خاطرات دوستانش وجود دارد که اینک در آستانه اولین سالگرد فوتش (فردا ۵ اکتبر)، دست خالی نباشیم. تعدادی از دوستان و همکاران او خاطرات خود درباره کاریزماتیک‌ترین و به یاد ماندنی‌ترین شخصیت دنیای تکنولوژی را با مجله فوربس در میان گذاشته‌اند.

در قسمت دوم با ما همراه باشید تا به بهانه سالگرد فوت این مدیر توانمند و رؤیاگرای آینده‌نگر، به گوشه‌های نادیده زندگی‌اش که در زندگینامه او منعکس نشده، سرکی بکشیم. 

داستانی از کریسمس


رجیس مک‌کنا اولین مرشد بازاریابی اپل، زمانی جابز ۲۲ ساله را ملاقات کرد که او سوار بر موتور سیکلت به خانه‌اش آمد و از این سخن گفت که چطور می‌خواهد اپل را به برَندی جهانی بدل کند. مک‌کنا از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ در جلسات مدیریتی اپل حضور می‌یافت و در طول سال‌های پس از آن نیز با جابز دوستی صمیمانه‌ای داشت.

او می‌گوید: سال ۱۹۹۸ من و همسرم ۵ تا آیمک به عنوان هدیه کریمس برای نوه‌هامون خریدیم. نگاهشون کردیم که چطور هدیه‌هاشون رو باز میکنن، و وقتی نوه ۵ سالهٔ من مولی، آیمکش رو باز کرد، گفت "زندگی خوبه." از شانس بد، آیمکِ مولی دچار مشکل شد. بعد از چند ساعت استفاده، دیسک درایو گیر کرد و دیگه بیرون نیومد. من به فروشنده زنگ زدم ولی بهم گفت که به خاطر سیاست کاری اپل، اجازه تعویض با یه دونه نوش رو نداره. و گفت که تعمیر هم چند هفته طول میکشه.

همون موقع یه ایمیل به استیو زدم و درباره سیاست پس فرستادن و تعویض یه محصول سوال کردم. ۵ دقیقه بعد تلفنم زنگ خورد. استیو بود. پرسید مشکل چیه و بعد اسم فروشنده رو گرفت. گفت "دوباره تماس میگیرم." چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد و یک فروشندهٔ خیلی خیلی معذرت-خواه از اون طرف خط گفت "من یک آیمک نوی نو برای نوه شما دارم." به استیو ایمیل زدم، تشکر کردم و اطمینان دادم که کریسمس قشنگی برای نوه‌ام رقم زده. بلافاصله یه جواب ساده داد "هو، هو، هو." (هو هو هو صدای خنده بابا نوئل است؛ یعنی استیو مثل بابا نوئل، از شادی آن بچه خوشحال شد و خندید.)

مک‌کنا یک داستان دیگر را هم به خاطر می‌آورد. در سال ۱۹۸۵، بعد از اخراج استیو از اپل توسط جان اسکالی، یک هفته نگذشته بود که او درباره گام بعدی‌اش با مک‌کنا صحبت کرد: استیو گفت که حتی ممکنه اپل از رفتنش سود هم ببره و اینکه شاید با سرمایه‌گذاری جدیدش بتونه به اپل کمک کنه. می‌گفت شاید کمپانی جدیدش بتونه تکنولوژی‌ای رو توسعه بده که مورد استفاده اپل قرار بگیره و اینطوری اون [استیو] بتونه به اپل کمک کنه. مثلاً گفت "شاید بتونیم یک خط تولید جدید و موفق درست کنیم که بتوانه به خط تولید اپل کمک کنه و اونا آخرش ما رو بخرن." اون موقع استیو نمی‌دونست که این حرفش چقدر به غیب‌گویی شبیه هست.

در سال ۱۹۹۶، اپل با قیمت ۴۲۹ میلیون دلار، کمپانی دوم جابز یعنی نکست را خرید. حرکتی که حضور دوباره استیو در اپل را تسهیل کرد و منجر به وقوع موفق‌ترین بازگشت یک کمپانی در حال سقوط گردید، بازگشتی که در تاریخ کمپانی‌های دنیا شبیه آن وجود ندارد.

یک دوستِ محتاج کمک


هایدی رویزن که حالا یک سرمایه‌گذار ریسک‌پذیر است، در دهه ۸۰ رئیس کمپانی نرم‌افزاری T/Maker بود که برای مک برنامه‌نویسی می‌کرد. او خاطرات زیادی از کار در کنار جابز دارد که آنها را "شخصیت‌ساز"

می‌خواند ولی یکی از آنها، تجربه‌ای خصوصی‌تر بوده.

روز اول مارس ۱۹۸۹ بود که استیو زنگ زد تا درباره یک مذاکره کاری با من صحبت کند، و فقط چون استیو بود من گوشی را برداشتم، حتی با اینکه تازه فهمیده بودم که شب قبل، پدرم در یک سفر کاری در پاریس درگذشته. وقتی به استیو گفتم چی شده، گفت "پس چرا داری کار میکنی؟ باید بری خونه. من یه راست میام اونجا."

جابز به خانه او رفت و روی زمین کنار هایدی نشست و دو ساعت به حرف‌های او که با اشک و آه همراه بود گوش سپرد: بله، من مبل هم داشتم ولی استیو دوست نداشت روی مبل بشینیم. ازم خواست درباره پدرم صحبت کنم، از چیزایی که درباره‌ش مهم بود بگم، و اینکه چه خصوصیتیش رو بیشتر از همه دوست داشتم. مادر استیو چند ماه قبل فوت کرده بود، برای همین فکر می‌کنم اون موقع خیلی خوب درک می‌کرد که چه حسی دارم و دلم میخواد درباره چی حرف بزنم. همیشه این کار فوق‌العاده‌اش و اینکه کمک کرد تسکین پیدا کنم رو به یاد دارم و قدردانش هستم.

استیو به همه چیز دقت می‌کرد

امیلی برووِر اوچارد که در تیم روابط عمومی نکست برای جابز کار کرده، می‌گوید که استیو یک فرد بسیار با دقت بود که کوچکترین چیزها را هم به چالش می‌کشید:

یکی از کارهای من این بود که در مصاحبه‌های مطبوعاتی، همراه استیو باشم و یادداشت بر دارم. یک بار قبل از مصاحبه، فهمیدم که دو تا کفش متفاوت پام کردم! صبح آن روز خیلی سریع لباس پوشیده بودم و کفش‌هایی رو که فکر می‌کردم یه جفت مشکی باشن، بر داشته بودم. ولی اشتباه شده بود. به مافوقم زنگ زدم و مشورت خواستم. گفت که حتماً باید درستش کنم چون استیو ۱۰۰ درصد به قضیه دقت می‌کنه. بنابراین مثل دیوونه‌ها تا پاساژ استنفورد ماشین روندم، یه جفت کفش جایگزین خریدم و بلافاصله به مقر نکست برگشتم. سریع‌ترین تصمیم خرید عمرم رو اون روز گرفتم.

به جای فریب دادن، خلع سلاح کن


در سال ۱۹۸۹، نکست در جریان رقابت برای به دست آوردن مشتری بیشتر، فرصت یک ملاقات با IBM برای بحث بر سر ارائه لیسانس نرم افزار NeXTStep برای استفاده در کامپیوترهای IBM مبتنی بر OS/۲ را به دست آورد. یکی از مدیران نکست که می‌خواهد نامی از او برده نشود، با ذکر این مورد می‌گوید که نکست واقعاً به این تفاهم کاری نیاز داشت و البته به دستش هم آورد. (IBM در انتهای آن سال با قیمت ۶۵ میلیون دلار لیسانس نرم‌افزار را از نکست دریافت کرد).

مدیرانی از هر دو کمپانی در اتاق کنفرانس مقر نکست گرد هم آمده و منتظر رسیدن جابز بودند. سرانجام استیو وارد شد، رو کرد به یکی از مدیران ارشد IBM و گفت: رابط کاربری شما آشغاله.» فقط صدای نفس کشیدن مدیران دو کمپانی شنیده می‌شد.

این طوری بود که می‌تونست یه مذاکره کننده موفق باشه. با انداختن این بمب‌های فنادهنده، کاملاً افراد مقابلش رو خلع سلاح می‌کرد. می‌گفت "ما این قرارداد رو میبندیم ولی بدونید که محصولات شما افتضاحن." استیو یه آدمِ فتنه-به-پا-کُن بود ولی همیشه دقیقاً همون چیزی را به دست می‌آورد که می‌خواست.

دروغ گفتن؟ موردی ندارد 


مدیر عامل یکی از کمپانی‌هایی که بعد از بازگشت جابز به اپل، در اواخر دهه ۹۰ با او کار کرده، می‌گوید: استیو به معنای واقعی کلمه، در گفتگوهای دو نفره "آدم خوبی" بود. با او یک گفتگوی خصوصی که داشتی، اصلاً برات نقش بازی نمی‌کرد. اما به محض اینکه تعداد حاضرین در اتاق از دو نفر بیشتر می‌شد، سر و کله استیو جابزِ بازاریاب پیدا می‌شد و تئاتر بازی می‌کرد.

وقتی از تو چیزی می‌خواست، همیشه مؤدب بود و مجبور بود قشنگ رفتار کنه. یه دوره‌ای بعد از بازگشتش به اپل بود که نیاز داشت افراد کنارش کار کنند، اپل توی مخمصه بود، و نکست یک شکست بود. بنابراین استیو کسی شده بود که می‌شد باهاش [مثل آدم] کار کرد. اما بعد هر چی با آیپاد و بعد آیفون موفقیت‌های بیشتری به دست آورد، بیشتر گستاخ شد. شد همون استیوِ قدیم.

گاهی بود که می‌گفت قصد داره فلان کار رو بکنه و وقتی کاری که می‌کرد نتیجه مناسب و محکمی نمی‌داد و من به چالش‌اش می‌کشیدم می‌گفت "آره، آره، می‌دونم، ولی نیاز داشتم ذهنیتم رو عوض کنم." توی ذهنش دروغ گفتن موردی نداشت.

درخشان، همچون برلیان


زمانی که اپل OS X، نسخه جدید سیستم عامل مک را معرفی کرد به خاطر تغییرات بنیادین، OS X دیگر با برنامه‌های قدیمی کار نمی‌کرد و لازم بود توسعه دهندگان وابسته به اپل، برنامه‌های خود را بازنویسی و نسخه‌های جدیدی را آماده کنند. بنابراین جابز از ادوبی خواست تا برنامه‌های گرافیکی پر طرفدار خود را با OS X سازگار نماید ولی ادوبی بی‌میل
بود چون مشتریان علاقه‌ای به پرداخت پول برای یک به روزرسانی که ویژگی جدیدی در خود نداشته باشد ندارند زیرا سازگاری نرم‌افزار با سیستم عامل جدید از نظر آنها یک حق بدیهی و از پیش مفروض است و باید رایگان باشد.

ادوبی سر انجام با ارائه آپدیت برای OS X موافقت کرد ولی جابز از زمانبندی راضی نبود. یکی از مدیران اسبق ادوبی می‌گوید: در مورد OS X استیو می‌خواست که سازگاری‌های نرم‌افزاری در نانو ثانیه انجام بشه و از اینکه ادوبی به اندازه کافی سریع عمل نکرد، خیلی عصبانی بود. ولی بالاخره وقتی آپدیت ارائه شد، میخواست مطمئن بشه که به طور کامل توی مراسم مک‌ورد اونا را معرفی کنن. و این کار رو کرد چون به ادوبی هم کمک می‌شد، ولی در اصل علت انجامش این بود که این تأکید [در مورد به روز رسانی نرم‌افزارهای مهم] برای سیستم عامل جدیدش حیاتی بود. استیو از این نظر که می‌دونست برای موفقیت باید چه کارهایی رو انجام بده، مثل برلیان درخشان بود.

و یک چیز دیگر... نواری از ۲۹ سال قبل


در زیر، بخشی از صحبت‌های استیو جابز در کنفرانس بین‌المللی طراحی اَسپن به سال ۱۹۸۳ را می‌خوانید. نیازی به شرح ندارد. گرچه عده‌ای خواهند گفت که اینها پیش‌گویی هستند ولی شما باور نکنید؛ استفاده از واژه‌های سطحی نشانگر شناخت سطحی است.

این صحبت‌های استیو جابز نه پیش‌گویی، بلکه رؤیابینی فردی هستند که به سهم خود در میانه میدان برای تحقق تک تک آنها تلاش می‌کرد زیرا برایش سفر خودِ پاداش بود:

استراتژی اپل بسیار ساده است. کاری که می‌خواهیم بکنیم این است که یک کامپیوتر بسیار عالی را در [قالبی به اندازه] یک کتاب قرار بدهیم که شما بتوانید آن را با خودتان همه جا ببرید و ظرف ۲۰ دقیقه کار با آن را یاد بگیرید. این کاری است که می‌خواهیم بکنیم و قصد داریم در همین دهه هم انجامش دهیم. و البته می‌خواهیم همراه با امکانات رادیویی باشد تا مجبور نباشید [با سیم] به چیزی لنگر بیاندازید، بلکه بتوانید با تمام پایگاه-داده‌های بزرگ و سایر کامپیوترها [به صورت بی‌سیم] ارتباط برقرار کنید.

آقای براون که اخیراً نوار کاست آن سخنرانی را بعد از ۲۹ سال در اینترنت قرار داده، درباره سایر صحبت‌های استیو جابز در آن مراسم می‌گوید:

در این نوار، او با اطمینان از این حرف می‌زند که کامپیوترهای شخصی باید یک وسیله جدید برای ارتباطات باشند. و این قبل از آن است که شبکه کردن کامپیوترها عمومیت یافته باشد یا جایی اشاره‌ای به فراگیر شدن اینترنت شده باشد. و البته او مشخصاً درباره سیستم‌های ایمیل نو ظهور صحبت می‌کند و اینکه چطور دارند به ارتباطات سر و شکل تازه‌ای می‌دهند.

در حقیقت او اشاره می‌کند که وقتی ما کامپیوترهایی قابل حمل با امکانات بی‌سیم داشته باشیم می‌توانیم در حال حرکت کردن ایمیل خودمان را چک کنیم. و این را در سال ۱۹۸۳ یعنی ۲۰ سال قبل از ظهور کامپیوترهای موبایل می‌گوید. او از یکی از پژوهش‌های دانشگاه MIT صحبت می‌کند که خیلی شبیه قابلیت استریت ویو در نقشه‌های گوگل است.

جابز صنعت در حال پیدایش نرم‌افزار را با صنعت ضبط موسیقی مقایسه می‌کند و می‌گوید که اکثر افراد لزوماً نمی‌دانند چه کامپیوتری می‌خواهند بخرند. اما در تضاد با آن، وقتی وارد فروشگاه موسیقی می‌شوند دقیقاً می‌دانند که چه موزیکی می‌خواهند. این به آن خاطر بود که آنها قطعه‌های کوتاه آهنگ‌ها را قبل از خرید، در رادیو می‌شنیدند. و او به این فکر می‌کرد که صنعت نرم‌افزار به چیزی شبیه ایستگاه رادیو نیاز دارد تا مردم قبل از خرید، بتوانند با نرم‌افزار کار کنند.

او معتقد بود که ارائه نرم‌افزار به طور سنتی دیگر منسوخ شده و از آنجایی که نرم‌افزار، ماهیت دیجیتال دارد می‌تواند به صورت الکترونیکی از طریق خطوط تلفن منتقل شود. او پرداخت الکترونیکی هزینه نرم‌افزار از طریق خطوط تلفن را هم جزوی از آینده می‌دانست.

در انتهای بخش پرسش و پاسخ، سوالی درباره تکنولوژی تشخیص صوتی پرسیده می‌شود؛ جابز معتقد است که این یکی از بخش‌های خوب دهه آینده خواهد بود و درباره سخت بودن تشخیص زبان گفتار (جمله بندی) نسبت به تشخیص صدای معمولی صحبت می‌کند و این که «کار و بارِ خیلی سختی است.»

شما می‌توانید سخنرانی ۲۰ دقیقه‌ای جابز را که پیش‌تر هرگز فایل صوتی آن منتشر نشده بود، در اینجا گوش کنید.

کد مطلب : 3387
https://aftana.ir/vdcc.4q1a2bq1mla82.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی